سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای قلبها...

امشب غریبانه کو چه را گذشتم...فردا شهر غریبی را سفر...

امروز تاریکتر از شب...فردا را نمی دانم!

تمام نوشته هایم خط خط قدم هایی است که ناتوان به سویت شتابزده می آیند...

ولی بی فایده از ندیدن تو کوچه را بر می گردند به امید فردایی که نمی دانم...

صدای برگشتنی زمزمه ی کوچه می شودیا نه؟؟؟ آوایی دوباره? سه باره ? و چند باری شنیده می شود ? ولی دیده نه...!

پژواک انتظاربود و بس! انتظاری ترسناکتر از تنهایی شبهای بی شبگردی که
کابوسم می شوند...

دیگر تمام شدم!

سکوتی ممتد ? انتهای کوچه فریادم میزند که بیا!!! من می روم!

ولی کوچه بی پایان است!!! غرق در بینهایتِ کوچه...

دیگر نه خود را می یابم نه تو را....

 


نوشته شده در شنبه 88/11/24ساعت 10:59 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

اینم ازدانشگاه رفتن پسرا خودتون ملاحظه بفرمایید

 

ترم اول(ترم جو گیری): الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا

 خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی

 تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -

 و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده

 

 

 

ترم 2(ترم عاشق شدگی): آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم

 درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با

 تمام وجود عزیزم.همه پول و  سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.

کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم.امروز یک ساعت پشت پنجره

کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم...

 

 

 

ترم 3(ترم افسردگی): الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون

 افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان

 من این زندگی رو نمی خوام.....

 

 

 

ترم 4(ترم زرنگ شدگی): الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟

 نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من

 پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم......

الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم. پیرزن دلش تنگ

 شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا

 ساعت 11 میبینمت

 

 

 

ترم5 (ترم مشروطه گی): الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره

 بهم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو

 آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار  فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم

 نمیاد ....قول میدم جبران کنم...

 

 

 

ترم 6(ترم ولخرجیدگی) : الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز

 پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!

 

 

 

ترم7 (ترم پاتوقیده گی): خودتون دیگه میفهمین

 

 

 

ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی): الو سلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا...


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 5:33 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

پدر درحال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی حال پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با
Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy
بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با
عشق،
پسرت،
John

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه
Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!khli

                                                                                                                                    فعلا بای000

           
نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:54 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

اینم از شوخی های جدی آدل خان

 تعجب نکنید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    هدایتی: اگر کار غیرقانونی می کردیم، فیفا ITC نمی داد.
* پا پول همه کارها قانونی


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:52 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

اینم از شوخی های جدی آدل خان

 تعجب نکنید !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    هدایتی: اگر کار غیرقانونی می کردیم، فیفا ITC نمی داد.
* پا پول همه کارها قانونی


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:52 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

اینم ازدانشگاه رفتن پسرا خودتون ملاحظه بفرمایید

 

ترم اول(ترم جو گیری): الو سلام مامانی.منم هوشنگ.وای مامانی نمی دونی چقدر اینجا

 خوبه. دانشگاه فضای خیلی نازیه.وای خدا خوابگاه رو بگو.وقتی فکر می کنم امشب روی

 تختی می خوابم که قبل از من یه عالمه از نخبه ها و دانشمندای این مملکت توش خوابیدن -

 و جرقه اکتشافات علمی از همین مکان به سرشون زده

 

 

 

ترم 2(ترم عاشق شدگی): آه ای مریم.ای عشق من.همه زندگی من.می خواهم

 درختی شوم و بر بالای سرت سایه بیفکنم تا بر شاخسار من نغمه سرایی کنی.میخواهمت با

 تمام وجود عزیزم.همه پول و  سرمایه من متعلق به توست.بدون تو این دنیا رو نمی خوام.

کی میشه این درس من تموم شه تا بیام بات ازدواج کنم.امروز یک ساعت پشت پنجره

کلاستون بودم و داشتم رخ زیبایت را که همچون پروانه ای در کلاس میدرخشیدی تماشا می کردم...

 

 

 

ترم 3(ترم افسردگی): الو مامان سلام.مریم منو ول کرد و گذاشت رفت! مامان جون

 افسرده شدم اولین عشقم بود دارم میمیرم از غصه .ای خدا بیا منو بکش راحتم کن.مامان

 من این زندگی رو نمی خوام.....

 

 

 

ترم 4(ترم زرنگ شدگی): الو سلام مهشید جون خوبی عزیزم؟منم پژمان! کجایی نفس؟

 نیستی؟دلم تنگ شده واست گنجشک کوچولوی من.بیا ببینمت قربونت برم...مهشید جون من

 پشت خطی دارم .مامانمه.بعداً بت زنگ میزنم......

الو به به سلام چطوری ندا جون؟آره بابا داشتم با مامانم صحبت می کردم. پیرزن دلش تنگ

 شده واسم! جوجوی من حالت خوبه؟ به خدا منم دلم یه ذره شده واست.باشه عزیزم فردا

 ساعت 11 میبینمت

 

 

 

 نمیاد ....قول میدم جبران کنم...

 

ترم5 (ترم مشروطه گی): الو سلام استاد! قربون بچه ات دارم مشروط میشم.2 نمره

 بهم بده.به خدا دیشب بابابم سکته کرد . مرد. مامانم هم از غصه افتاد پاش شکست الان تو

 آی سی یو بستریه. منم ضربه روحی خوردم دچار  فراموشی شدم اصلاً شما رو هم یادم

 

 

ترم 6(ترم ولخرجیدگی) : الو مامان من خونه می خوام ! راستی اون 50 تومنی که 3 روز

 پیش فرستادی تموم شد.دوباره بفرست.خرج پروژه ام شد!!!

 

 

 

ترم7 (ترم پاتوقیده گی): خودتون دیگه میفهمین

 

 

 

ترم8 (ترم فارغ التحصیلگی): الو سلام خانم.واسه این آگهی که توی روزنامه دادید تماس گرفتم.فرموده بودید آبدارچی با مدرک لیسانس و روابط عمومی بالا...


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:48 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

SMS***************************************

 

 

·  زن مدل رم (RAM): از دل برود هر آن که از دیده برفت!

·  زن مدل ویندوز: همه می‌دونن که هیچ کاری رو درست انجام نمی‌ده، ولی کسی نمی‌تونه بدون اون سر کنه!

·  زن مدل اکسل: می‌گن خیلی هنرها داره ولی شما فقط برای چهار نیاز اصلی‌تون ازش استفاده می‌کنین!

·  زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی‌خوره ولی حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی‌ره!

·  زن مدل سِروِر (Server): هر وقت لازمش دارین مشغوله!

·  زن مدل مولتی‌مدیا: کاری می‌کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن!

·  زن مدل سی‌دی درایو: هی تندتر و تندتر می‌شه!

·  زن مدل ئی‌میل: از هر ده‌تا چیزی که می‌گه، هشت‌تاش بی‌خوده!

· زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که انتظارش رو ندارین، از راه می‌رسه، خودش رو نصب می‌کنه و از همه منابعتون استفاده می‌کنه. اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از دست می‌دین، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین، دار و ندارتون رو از دست می‌دین!

 

 

زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت حقیقت تلخ است نه به تلخی انتظار انتظار سخت است نه به سختی جدایی

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:47 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

شعر زیبا

نفست را به باد بسپار
تا عطر خوشه لبانت را
در هوایه ابریه عشقم
به ساحله دلم
برساند
تا باز دوباره مزه ی عشقی سوزان را
در کنار این ساحله بی پایان
و دریایه خروشان
بر خاطرم داغ زند
آفرودیتشب زیبایی بود
ان شبی را که در ان حس کردم
دل من پر زد و سویت امد
ان شی کر سر شب تا به سحر
بلبل باغ دلم نغمه برایت میزد
هیچ یادت هست ؟
ان شبی را که در دیدگانت چه تب الود چه مست
رفت تا عمق دلم را کاوید
حالیا رفته ای و باز منم
که به یاد تو و ان عشق عزیز
رفته ام باز به ان نقطه به شب
رفته ام تا که بجوی دل پر مهرت را
رفته ام تا که بجویم نور پر مهر سیه چشمت را
ولی افسوس که دیگر حتا
سایه ای زان رخ پر مهر توام نیست که من بسپارم به هوایش دل ریک نفر با آن سه تار کهنه اش
روزهایم را دوباره رنگ زد
شعرهای بی صدایم را که دید
پا به پاشان شعر شد ، آهنگ زد


پیچک خشک دلم را آب داد
با نسیم دفترم همراه شد
تا کویر راه من را دید ، زود
تک درختی در میان راه شد


دید تا من خسته و غمدیده ام
یاسمنهای دلم را ناز کرد
شب که شد آرام توی گوش من
گفت باید تا سحر پرواز کرد

توی چشمم با سه تار کهنه اش
شعر باران را به آرامی نوشت
دیدم او را روی دیوار دلم
با نگاهش یادگاری می نوشت

 

تو شبستون چشات و پای پله های پلکت مچ مهتابو میگیرم.

اون دمی که گرگ و میشه با یه گله شقایق پیش پای تو میمیرم.

من شبو به خاطراتم وصله می کنم میدوزم.

من به هر رعد نگاهت گر میگیرم و می سوزم.

اگه روزو خواسته باشی شبو تا تهش می نوشم.

میزنم به آب و آتیش با خود خورشید می جوشم.

زخم خورشیدی تن رو با شب و شبنم می بندم.

اگه مقتول تو باشم دم جون دادن می خندم.

تو با این نگاه یاغی قرق سینه مایی.


فاتح قلعه رویا کی به فتح ما می آیی؟


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:46 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

 

اینم یه  نقاشی زیبا ازسهراب سپهری که روح آدمو تازه میکنه""


 

نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:45 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

 

          لولوی شیشه ها              

در این اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود
نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
درها بسته
 و کلیدشان در تاریکی دور شد
 نسیم از دیوارها می ترواد
گلهای قالی می لرزد
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند
باران ستاره اتاقت را پر کرد
 و تو درتاریکی گم شده ای
انسان مه آلود
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
 درخت بید از خک بسترت روییده
 و خود را در حوض کاشی می جوید
تصویری به شاخه بید آویخته
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
گویی ترا می نگرد
 و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
 انسان مه آلود
ترا در همه شبهای تنهایی
 توی همه شیشه ها دیده ام
مادر مرا می ترساند
لولو پشت شیشه هاست
و من توی شیشه ها ترا می دیدم
لولوی سرگردان
پیش آ
 بیا در سایه هامان بخزیم
درها بسته
 و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را به رویت بگشایم
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
 و گریان سویم پرید
شیشه پنجره شکست و فرو ریخت
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:44 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

<   <<   11      

Design By : Pichak