سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای قلبها...

 

          لولوی شیشه ها              

در این اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود
نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟
درها بسته
 و کلیدشان در تاریکی دور شد
 نسیم از دیوارها می ترواد
گلهای قالی می لرزد
ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند
باران ستاره اتاقت را پر کرد
 و تو درتاریکی گم شده ای
انسان مه آلود
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
 درخت بید از خک بسترت روییده
 و خود را در حوض کاشی می جوید
تصویری به شاخه بید آویخته
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
گویی ترا می نگرد
 و تو از میان هزاران نقش تهی
گویی مرا می نگری
 انسان مه آلود
ترا در همه شبهای تنهایی
 توی همه شیشه ها دیده ام
مادر مرا می ترساند
لولو پشت شیشه هاست
و من توی شیشه ها ترا می دیدم
لولوی سرگردان
پیش آ
 بیا در سایه هامان بخزیم
درها بسته
 و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را به رویت بگشایم
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
 و گریان سویم پرید
شیشه پنجره شکست و فرو ریخت
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود


نوشته شده در پنج شنبه 88/11/22ساعت 3:44 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |


Design By : Pichak