آوای قلبها...
سلام
امروز دنبال یه عکس قشنگ برا یه شعر میگشتم که بعد از قرنی یه اپی بکنم
هر چی گشتم عکس مورد نظرمو پیدا نکردم
بنابر این انقد گشتم گشتم تا اینو پیدا کردم!!!!!!!!فقط همین اول بگم چند نکته را که بسی ضروری میباشد
اولا من اصلا سیاسی نیستم و قصد سیاسی و اینجور چیزا رو ندارم
وهیچکدوم از این اقایونو نه تایید میکنم و نه تکذیب
فقط این مطلب رو با دیدی طنز بخونید!
در غیر اینصورت
دختر خانوما برن عروسک بازیشونو کنن(یا هر کاری دوستدارن)
اقا پسرا هم اس ام اس بازیشونو(یا هر کاری دوستدارن)
فقط اینو نخونن
مناظره ی احمدی نژاد و اوباما
مجری: (همان مجری به شدت اکتیو و پرهیجان مناظره های خرداد88) باسلام. لطفاً مناظره را شروع کنید!
اوباما: In the name of God، به نام خدا. از آن جایی که آقای دکتر احمدینژاد PHD دارند ولی به اندازه یک پیرزن افغانی به زبان انگلیسی مسلطند، مجبورم ادامه مناظره را به زبان فارسی ادامه دهم.
احمدینژاد: (میپرد وسط حرف اوباما) اللهم عجل الولیک الفرج و العافیه و النصر و خیر انصار و اعوانه و مستشهدین بین یدیه! درود سلام بر ملت ونزوئلا، لبنان، فلسطین، زیمباوه، زنگبار، گینه بیسائو و ترینیداد و توباگو و غیره!(ملت ایران جزو همان و غیره میباشد!) ببینید من دو تا نامه به این آقای اوباما نوشتم ایشان جواب ندادند. در آن نامه من به عنوان یک دانشگاهی و به عنوان یک نخبه این مملکت سوالاتی را مطرح کردم ولی ایشان جواب ندادند. این یعنی جوانان ما میفهمند!
... ...
اوباما: من اجازه میخواهم در مورد ماجرای آن هالهی نور صحبت کنم!
احمدینژاد: (دوباره وسط حرف اوباما میپرد) من واقعاً برای جناب اوباما متأسفم که این قدر اطلاعاتشان در مورد ایران ضعیف است. آن ماجرای هاله نور که رسماً تکذیب شد و همه در ایران به دروغ بودن آن پی بردند.
اوباما: من...
احمدینژاد: اجازه بدهید من یک سوال از آقای اوباما بپرسم: بگم؟ بگم؟
اوباما: بگو!
احمدینژاد: نمیگم تا اون جات بسوزه! اون زنه رو بگم؟ بگم؟
اوباما: بگو دیگه!
احمدینژاد: همون خانمی که زن شماست. ایشون مدرک سیکلشون را با تقلب از دبیرستانی در شیکاگو گرفتهاند. من خودم با یکی از مراقبان جلسه امتحانی سوم راهنمایی همسر آقای اوباما صحبت کردم و ایشون این قضیه تقلب را تأیید کردند. در ضمن ایشون سیاه پوست نبودند. رفتند حمام آفتاب گرفتند این جوری شدند! در ضمن همه مردم ما میدانند که صحنه گردان انتخابات ریاست جمهوری آمریکا آقای هاشمی بود. چون من دو تا نامه نوشتم به آقای اوباما و همچنین اگر یادتان باشد من گفتم که هرگز نمی گذارند اوباما رئیس جمهور آمریکا شود.
اوباما: من میخواهم این جا یک خورده در مورد آقای مشایی...
احمدینژاد: البته آقای مشایی از مظلوم ترین ساکنان کره زمین هستند. ایشان واقعاً مظلوم واقع شدهاند. من یک سوال داشتم از آقای اوباما. پسران آقای هاشمی و ناطق نوری چگونه ثروتمند شدند؟ همچنین در مسأله فلسطین من به عنوان یک دانشگاهی یک سوال علمی مطرح کردم و هولوکاست انجام نشده و اسرائیل باید محو شود و ما در کشور تورم و گرانی و بیکاری نداریم!
اوباما: Oh shit!
احمدینژاد: بیادب! (احمدینژاد در این لحظه پنج تا زوم کن از زیر میز در میآورد) ملت شریف و همیشه در صحنه آمریکا! اینها همه پروندههای این آدم(اشاره به اوباما) است که ما با کمک برادر ح.شین درآوردهایم. من در این جا فقط به گوشهای از سوابق پلید او اشاره میکنم. مثلاً ایشان در 16 سال دولت خاتمی و هاشمی که جفاهای زیادی به انقلاب شد سکوت کردند و موضع خودشان را اعلام نکردند. همچنین برادر ایشان در کنیا در حلبیآباد زندگی میکند و قاچاقچی هم هست. تازه معلوم نیست چرا چند سال در اندونزی زندگی میکرده و آن جا مرتکب چه کارهایی که نشده. در ضمن آقای کردان به من گفتهاند که دکترای اوباما هم جعلی است. من میخواهم از ایشان سوال کنم که در این سی سال کجا بودهاند که حالا آمدهاند رئیس جمهور آمریکا شدهاند! این یعنی جوانان ما میفهمند!
مجری: چون در این مناظره آقای اوباما دائم وسط حرف دکتر احمدینژاد میپرید، بنابراین از هفته آینده و به مدت یک ماه هر روز از ساعت 8 صبح تا 8 شب آنتن شبکه خبر در اختیار دکتر احمدینژاد قرار دارد تا ایشان به اتهامات وارده پاسخ دهند.
پینوشت:
1- ادامه مباحث را خودتان از شبکه خبر ببینید!
منبع : وبلاگ احمد شریفی زمیدانی
پ.ن:من از سایت بهترین ها دات نت کش رفتم
پ.ن2دزد که به دزد بزنه شاه دزده
پ.ن3کلاس های اموزشی مطلب کش رفتن بصورت حرفه ای
تنها وتنها با مبلغ اندک ده میلیون تومن در عرض مدت ده دقیقه با شرایط ویژه بصورت نقد و اقساطی و با ظرفیت محدود هر کلاس2000نفر
همراه با جوایز نقدی و غیر نقدی ارزندهبرگزار میشود
تنها چند سال دیگر فرصت باقیست
بشتابید
!پ.ن4شعره رو هم تو ادامه مطلب گذاشتم هرکی دوسداره بره بخونه
--
داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش—شقایق
گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارماگر
سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارمگلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان
عشق و شیدایییکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما
-طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کور? آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای
دلبرم هرگز دوایی نیستو از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما
!نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه
-مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای
قلب او گویی جهان را زیرو رو می کردزمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل"
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
"
بمان ای گل"ومن ماندم
نشان
عشق و شیداییو با این رنگ و زیبایی
و نام من
شقایق شدگل همیشه
عاشق شد
Design By : Pichak |