سلام آبجي ستايش.
اينقدر که شباهت بين اين دو تا کار هنري زياد ،يه لحظه کار هنري تورو با اصلش اشتباه گرفتم.
اولش فکر کردم که عکساي اولي واسه توئه ولي يه خورده که دقت کردم ديدم نه،تو اونقدرا هم هنرمند نيستي.
بعدش نظرم عوض شد و فهميدم که اون عکس آخريه کار تو بوده.
ولي خيلي خوب روش کار کردي.
نکنه تو خودشي؟
نه تو اون نيستي؟
وايسا! چرا خودشي.
کي رو ميگم من؟
خودمم نميدونم کي رو ميگم.
تو هم حوصله داريا!
فکر کنم تو اولين نفري هستي که تا آخر نظراتمو ميخوني!
اگه تونستي تا آخر اين نظرو نخوني يه جايزه داري.
راستي چون من دامن نداشتم گفتم که ناصرالدين شاه بياد دست به دامن خودت بشه.
البته دوباره غيرتي شدمو پشيمون شدم.
مگه خودش آبجي نداره که ميخواد بياد دست به دامن تو بشه.
حالا ميگم تو بيکاري ميشيني تا آخر نظر منو ميخوني،بقيه چرا نشستن تا آخر اينو ميخونن.
اونا هم بيکارنا.
راستي چه مدرسه اي قبوليدين؟
راستي چندروز پيش اومده بودم داهاتتون.
خيلي خرتو خر بود.
اينو به زينب هم گفتم.
راستي اي کاش روي اين اثر هنريت يه دستمال ميکشيدي.
انگار 500 سالي ميشه که حموم نرفته.
خوب ديگه من فکم درد گرفت.
خيلي حرف دارم ولي خسته شدم.
همه ي حرفاي ديگم هم مثل همين چيزايي که نوشتم چرت بود.
راستي من کجا اعتماد به نفسم بالاست؟
ولش کن اگه بخوام درمورد اينم حرف بزنم بايد چند صفحه ديگه بنويسم.
فعلا...