سلام خوبين....
پر کن پياله را
کاين جام آتشين
ديري ست ره به حال خرابم نمي برد !
اين جام ها ? که در پي هم مي شود تهي ?
درياي آتش است که ريزم به کام خويش ،
گرداب مي ربايد و ، آبم نمي برد !
من ، با سمند سرکش و جادويي شراب ،
تا بي کران عالم پندار رفته ام
تا دشت پرستاره ي انديشه هاي گرم
تا مرز ناشناخته ي مرگ و زندگي
تا کوچه باغ خاطره هاي گريزپا ،
تا شهر يادها ...
ديگر شراب هم
جز تا کنار بستر ، خوابم نمي برد !