سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای قلبها...

بِسمه تعالی

سلام به همه ی دوستای خوبم

قبل از هر چیز عید ولایت رو به همه ی ازادگان از نفس عماره تبریک میگم

بازم انقد کار داشتم که نتونستم اپ کنم شرمنده اخلاق ورزشیتونم!!!!

ازهمه ی دوستانی که تولدمو تبریک گفتن ومیخوان بگن هم ممنونم

اینم شیرینی بفرمایید تعارف نکنید که ناراحت میشم

و یه شعر که بنظر من جالبه...

گیرم که به مال و زر کسی قارون شد....................مرگ است ز پی

یا آن که به علم افلاطون شد.............................کو حاصل وی

اندوخته ام ز کف همه بیرون شد......................کو ناله ی نی

ز اندیشه کونَین دلم پر خون شد.......................کو ساغر می

مشتاق اصفهانی

*قالب این شعر مستزاد می باشد که شعریست در قالب قطعه،رباعی یا غزل که به اخر هر مصراع ان کلمه یا عباراتی اهنگین و هم وزن با مصراع اضافه می شود و در واقع قالب مستقلی محسوب نمی شود.

*منبع :کتاب دانش های ادبی


نوشته شده در پنج شنبه 90/8/26ساعت 11:29 صبح توسط ستایش نظرات ( ) |

بِسمه تعالی

سلام به همه ی دوستای خوبم

قبل از هر چیز عید ولایت رو به همه ی ازادگان از نفس عماره تبریک میگم

بازم انقد کار داشتم که نتونستم اپ کنم شرمنده اخلاق ورزشیتونم!!!!

ازهمه ی دوستانی که تولدمو تبریک گفتن ومیخوان بگن هم ممنونم

اینم شیرینی بفرمایید تعارف نکنید که ناراحت میشم

و یه شعر که بنظر من جالبه...

گیرم که به مال و زر کسی قارون شد....................مرگ است ز پی

یا آن که به علم افلاطون شد.............................کو حاصل وی

اندوخته ام ز کف همه بیرون شد......................کو ناله ی نی

ز اندیشه کونَین دلم پر خون شد.......................کو ساغر می

مشتاق اصفهانی

*قالب این شعر مستزاد می باشد که شعریست در قالب قطعه،رباعی یا غزل که به اخر هر مصراع ان کلمه یا عباراتی اهنگین و هم وزن با مصراع اضافه می شود و در واقع قالب مستقلی محسوب نمی شود.

*منبع :کتاب دانش های ادبی


نوشته شده در پنج شنبه 90/8/26ساعت 11:29 صبح توسط ستایش نظرات ( ) |

سلام به همه ی دوستای خوبم

ببخشید که انقد دیر به دیر اپ میکنم

دیگه گرفتاری و در س و... نمیذاره زود زود بیام

اول از همه یه تبریک به همه ی دختر خانمای گل که روزشون دیروز بود(باتاخیر)

بعدم یه تبریک برای قهرمانی والیبالمون تو اسیا(با تاخیر)

بعدم یه تبریک برای پیروزی پرسپولیس تو بازی امروز(با تعجیل!!!!!!!!!!!!!!)

خب دیگه همه تبریکا رو گفتم امیدوارم که همه ی محصلین عزیز سال تحصیلی خوبی داشته باشن

رفتن به مدرسه

صبحی مادری برای بیدار کردن پسرش رفت .
مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است .
پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه .
مادر: دو دلیل به من بگو که نمی خوای بری مدرسه.
پسر: یک که همه بچه ها از من بدشون می یاد. دو همه معلم ها از من بدشون می یاد.
مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه.
پسر: مامان دو دلیل برام بیار که من باید برم مدرسه؟


مادر: یک تو الآن پنجاه و دو سالته. دوم اینکه تو مدیر مدرسه هستی!!


نوشته شده در جمعه 90/7/8ساعت 5:3 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

به نام خدا

سلام

میخواستم امروزم مثل همیشه یه شعر زیبا یا داستانک بذارم

اما نتونستم

اخه دلم میخواست راجع به ماه مهربانی ها بنویسم

اما نمیدونم چی بنویسم!!!

فقط اومدن این ماه عزیز رو به همه ی مسلمونای جهان تبریک میگم

راستی چنتا سوال داشتم....(جواب دادنش باشه با خودتو....)

الان که داری میری مهمونی رو خودت کار کردی؟!!!

اخه میزبانت خیلی بزرگ و محترمه نکنه یه وقت ابروی خودتو میزبانتو ببری!!!

چون میزبانمون تو این ماه خیلی رومون حساب کرده!!!

چون روزه رو واجب کرده

میخواد به همه نشون بده که چه بنده ای داره!!!

میخواد به مخلوقش افتخار کنه

مگه میشه که ادم بدون اصلاح بره!!!

فرض کن یه مهمون خیلی بزرگ با یه میزبان فوق العاده محترم داری اونوقت میخوای همینطوری بادست وروی نشسته...لباسای کثیف بدن حمام نکرده ...دندونای مسواک نزده و.....!!!بری؟

حالا که اومدی مهمونی خدای بزرگ ومهربون نمیخوای یه صفایی به دلت بدی یه لباس نو از جنس مهربونی و گذشت تنش کنی؟!

نمیخوای به چشمات یاد بدی هر چی ارزش دیدن نداره؟!!! و گوشاتو فقط به صداهای زیبا عادت بدی نه هرچی که میشه شنید؟!!!

ای بابا انسانه دیگه فقط اطرافیانشو میبینه!!!! الان که من اینا رو مینویسم یکی نیست بگه خودتم اینا رو رعایت میکنی...!!!

یا مثل خیلی ها فقط حرفه....؟!!!

من میخوام به خودم قول بدم حداقل تو این ماه فقط حرف نزنم!

...عمل هم بکنم

تو چی به خودت قول میدی؟!!!

قول میدی ابرو بر میزبانت نباشی هر چند میزبان تو انقدر بزرگه که اگه تمام جهان بخوان ابرشو ببرن نمیتونن...

ولی تو که اون خلیفه وجانشین خودش کرده چی؟!!!نباید نشون بدی که کی هستی!!!وچرا به اینجا رسیدی!!!

اصلا تو دلت میاد دل خدا رو بشکنی...وقتی میبینه با این همه مهربونی بازم داری از بیراهه میری و راه مستقیمش خلوته

امیدوارم همه مون سر قولمون بمونیم!!

موفق باشید

 ...


نوشته شده در شنبه 90/5/15ساعت 5:33 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

سلام

من تاحالا این شعر رو نخونده بودم

اتفاقی از توی یه کتاب پیداش کردم

امیدوارم بخونین و لذت ببرین

"بی خدا"

ساکت و تنها

چون کتابی در مسیر باد

میخورد هردم ورق اما

اما هیچکس او را نمیخواند

عمر خود را میدهد برباد

                                                                می رود از یاد

هیچ چیز از او نمی ماند

بادبان کشتی او در مسیر باد

مقصدش هر جا که بادا باد!

بادبان را ناخدا باد است

لیک اورا

                               هم خدا

                                                                 هم ناخدا

                                                                                                          باد است!

                                                          هم خدا هم نا خدا....                                                زنده یاد قیصر امین پور


نوشته شده در یکشنبه 90/5/2ساعت 5:37 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

 

 

سلام به همه ی دوستان...

میدونم زوده ولی عیدتون پیش پیش مبارک...اخه این عید انقدر بزرگ و باشکوهه که بنظر من باید بخاطرش تمام سال جشن گرفت....!!!

به امید ظهرش....

ای تو همیشه در میان!

یاابا صالح...

نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان
سوی تو می دوند هان! ای تو همیشه در میان
در چمن تو می چرد آهوی دشت آسمان
گرد سر تو می پرد باز سپید کهکشان
هر چه به گرد خویشتن می نگرم در این چمن
آینه ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها درآ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فرو شکسته ای کاین همه باغ شد روان
آه که می زند برون از سر و سینه موج خون
من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان
پیش تو جامه در برم نعره زند که بر دَرم!
آمدنت که بنگرم، گریه نمی دهد امان...

هـ . الف سایه

به امید ظهورش


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/23ساعت 1:13 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |



موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانه‌ای   است،   رفتن رسیدن است

تا شعله در سریم، پروانه  اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است

شمعیم...

ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است

پر می کشیم و بال، بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق‌ها، در پر کشیدن است

یا هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است

گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشى
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است

بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است

مرحوم قیصر امین پور

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 90/4/19ساعت 6:0 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

    

سلام

بدون هیچ توضیحی...

 این شعر رو بخونید...

روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت

 

هر کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت

 

چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید

 

خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت ...


در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ .....


نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی ......


برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی .....


اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی 

هر که خوبی کرد زجرش میدهند

                                               هر که زشتی کرد اجرش میدهند

باستان کاران تبانی کرده اند

                                               عشق را هم باستانی کرده اند

هرچه انسانها طلایی تر شدند

                                               عشق ها هم مومیایی تر شدند

اندک اندک عشق بازان کم شدن

                                               نسلی از بیگانگان آدم شدند

 ...

ویه شعر دیگه

میزی برای کار


 


کاری برای تخت


 


تختی برای خواب


 


خوابی برای جان


 


جانی برای مرگ

 
مرگی برای یاد


 


یادی برای سنگ


 


این بود زندگی!؟

ببخشید اسم شاعرا و خودشعر رو هم پیدا نکردم

 


نوشته شده در دوشنبه 90/4/13ساعت 11:14 صبح توسط ستایش نظرات ( ) |

سلام

گفتم جبران کم کاری های گذشته یه اپ دیگه بکنم

ایمدوارم بخونین برای چند لحظه ی کوتاهم شده غم هاتونو فراموش کنید  !!!

روزی دخترک از مادرش پرسید: "مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد  : خداوند آدم و حوا را خلق کرد.

 اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد  .
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید  .
پدرش پاسخ داد: "خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد.."
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم
!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است.

من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!

موفق باشین...

 


نوشته شده در شنبه 90/4/4ساعت 5:38 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |

سلام

مرده و قولش(منظورت چیه ؟!!!!!مگه م دل نداریم مگه فقط مردا باید بگن مرده و قولش؟!!)

من اومدم......... اول از همه یه تبریک مخصوص برای روز پدر و یه تبریک مخسوس تر برای روز مادر امیدوارم همیشه زیر سایه ی این دو بزرگونار موفق باشید

و همچنین تنتون سلامت باشه و به پزشک مراجعه نکنید...

JJJاینم طنز از نو ع پزشکیش........!!!!:)JJJ

این بیماری شما باید فوری درمان بشه    :یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه     این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم    !


خوب بگید     ببینم مشکلتون از کی شروع شد  :یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایده ای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین!


یک وقت دیگه از منشی برای آخرهای این هفته بگیر:یعنی من امروز با دوستام دوره دارم، باید برم زودتر بزن به چاک!


هم خبرهای خوب و هم خبرهای بد براتون دارم: یعنی خبر خوب اینه که من قراره یه ماشین جدید بخرم و خبر بد اینکه شما باید پول اونو بدین!


من به این آزمایشگاه اطمینان دارم بهتره آزمایشهاتون را اونجا انجام بدین: یعنی من 40 درصد از پول آزمایش بیمارانی که به اونجا معرفی می کنم را می گیرم!


دارویی که براتون نوشتم داروی خیلی جدیدیه:یعنی من دارم یه مقاله علمی مینویسم و میخواهم از شما مثل موش آزمایشگاهی استفاده کنم!


اگه تا یک هفته دیگه خوب نشدید یه زنگ به من بزنید: یعنی من نمی دونم بیماریتون چیه شاید خود به خود تا یک هفته دیگه خوب بشه!


بهتره چندتا آزمایش تکمیلی هم انجام بدین :یعنی من نفهمیدم بیماریتون چیه. شاید بچه های آزمایشگاه بهتون کمک کنن!


ابن بیماری الان خیلی شایع: یعنی این چندمین مریضیه که این هفته داشتم باید حتما امشب برم سراغ کتابهای پزشکی و درمورد این بیماری مطالعه کنم!


اگه این عوارض از بین نرفت هفته دیگه زنگ بزنید وقت بگیرین: یعنی تا حالا مریضی به این سمجی نداشتم خدا را شکر که هفته دیگه مسافرتم و مطب نمیام!


فکر نمی کنم رفتن پیش فیزیوتراپیست فایده ای داشته باش:یعنی من از فیزیوتراپیستها نفرت دارم نرخ های ما رو شکستن!


ممکنه یک کمی دردتون بیاد:یعنی هفته پیش دو تا مریض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!


فکر نمی کنید این همه استرس روی اعصابتون اثر گذاشته باشه:یعنی من فکر می کنم شما دیوونه هستین و امیدوارم یک روانشناس پیدا کنم که هزینه های درمانتون رو باهاش قسمت کنم

طنز پزشکی...


نوشته شده در پنج شنبه 90/4/2ساعت 11:27 صبح توسط ستایش نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak