سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آوای قلبها...

سلام

امروز افتتاحیه نمایشگاهمون بود

(هر سال اسفند تو مدرسه ما نمایشگاه دستاورد ها ی علمی دانش اموزانه!)

منم لیدرم(بقول مسئولین بازدید یار!)

زنگ اول زبان داشتیم

خانوممون گفت هرکی تو نمایشگاه غرفه داره بره کارشو درست کنه ولی اگه بفهمم بیکاره خودش میدونه!

منم که عاشق کلاس و درسو ... اینا

فوری جیم شدم

رفتم مار پله ی دوستمو رنگ کنم

نردبوناشو من میکشیدم

دوستم گفت چرا یه قلموی بزرگتر برنمیداری که زود تر تموم شه

گفتم

ولش کن بابا

الان تموم میشه مجبورم برم سرکلاس

خانمو تحمل کنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!?Ôãß

در همون لحظه سایه ای بر سرم افکنده شد

چشمتون روز بد نبینه

عین این فیلما که تایه چیزی پشت سر یکی میگی طرف یهو میاد

این خانومه هم بالا سر من وایساده بود و زل زده بود تو چشامãÔßæßã

از اونجا که من اصلا پر رو نیستم

نیگاش کردمو گفتم مگه دروغ میگم!!!!!!!!!!ÈáÈáÈáæ

خانومه که تو پررویی ما مونده بود(میدونست پررو ام اما نه اینقد!)

گفت خیالت تختäßÊå Èíä

یه چهار پایه بذار راحت کارتو بکن

کلاس تعطیله

نتیجه اخلاقی:

*خودتون تو نمایشگاه غرفه داشته باشید

*پشت سر کسی حرف نزنید و فکر کنید طرف الان میاد

*دوستتون هرچی ور ور کرد شما فقط گوش کنید

*پررو باشین!!!!!!!!!!!!!!

*فارسی را پاس داشته و من بعد بجای لیدر ازهم ارز پارسی آن یعنی بازدید یار استفاده کنید

برای بیشتر پاس داشتن میتوانید ازکلماتی مانند دو ور پف بجای پاپیون و سیم دنگ بجای پیانو استفاده کنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 


نوشته شده در شنبه 89/12/14ساعت 4:49 عصر توسط ستایش نظرات ( ) |


Design By : Pichak